جديدترين اس ام اس ها(3)

آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی

 را فراموش می کنند

همین که باران بند آمد...

خیلی ها چتر هایشان را جا می ذارند...

اون یه دونه یوسفی که برگشت به کنعان استثناء بود...

تو غمت را بخور!

باور کرده ام هیچکس مال دیگری نیست...

این تجربه واقعی آزادی است:

داشتن مهمترین چیزهای عالم

بی آنکه صاحبش باشی!

چرا آن زمان بوی قفس

به جای حس شادی به مشامم نرسید...

وقتی با لبخند  گفتی...

"مال من میشی؟"

به صلیب اگر کشیده شدی...

مسیح باش

نه مترسکی ساده!

ای زندگی

من می روم آخر

تو بمان با مترسک های دست خویش

برقصان هروقت

ببر هرجا

و بزن بر سنگ

وجدانت آرام

تنها "آدمند" آن ها...

گفت : اینقدر سیگار نکش می میری

گفتم : اگه نکشم می میرم

گفت : اگه بکشی با درد می میری

گفتم : اگه نکشم از درد می میرم

گفت : هوای دودی جلوی درد رو نمی گیره

گفتم : هوای صاف جلوی مرگو می گیره؟!

یکم نگاهم کردو گفت : بکش...

وقتی می فهمی  عاشق شدی

که می بینی دوست نداری بخوابی...

چون واقعیت شیرین تر از رویاهایت شده است!

وی.اچ.اودن

کتاب آغوشت...

 سوره ی لب هایت...

 آیه بوسه هایت

آنچنان پایبندم به این کیش

که هزار شیطان نمی تواند

لحظه ای

ذره ای

ایمانم را سست کند...

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


جديدترين اس ام اس ها(2)

هوایت دستان سنگینی داشت...

وقتی به سرم زد فهمیدم!

نباشی

دلم که هیچ

دنیا هم تنگ می شود...

به خوابم نیآ...

خوابم را رنگ می کنی

و روزم را سیاه...

در شهری که خورشید را

به قیمت شمع نمی خرند...

پروانه شدن تباهیست!!

اگر از راهی که سیب ها رفتند

ما هم برویم...

می رسیم.

و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟

گاهی فرار می کنم از فکر کردن به تو...

مثل رد کردن آهنگی که دوستش دارم...

کاش تلخی های زندگی

 کمی الکل  هم داشت...

شاید مستمان می کرد

و نوش می گفتیم!

موسیقی درونت را چه کسی می نوازد...

که هستی ام را فرا گرفته؟!

گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها

ناخود آگاه

لبخندی روی لبانت می نشاند...

دوست دارم

 این لبخند های بیگاه

و آن بعضی ها را...

تیشه و کلنگم را برداشته ام...

تو فقط بگو کدام کوه؟!

گاهی آنقدر دلتنگ کسی می شی

 که اگه بفهمه

خودش از نبود خودش

خجالت می کشه!!

آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی

 را فراموش می کنند



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


جديدترين اس ام اس ها(1)

اگر جایی که ایستاده اید را نمی پسندید...

عوضش کنید...

شما درخت نیستید!

پاسکال

در دنیایی که برای یک تکه سیب

تمام بهشتیان زمین گیر شده اند

چه انتظار غریبی است عدالت...

تازه حکمت بازی های کودکانه را می فهمم

(زوووووووووووووو) ...

تمرین این روزهای نفس گیر بود....

زمان

ساز سفر می زند...

بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم

که همه ما خاطره هایم!

دور از نفس هایت

دق می کنم!

برایم بادکنکی باد کن...

تنها راز منی

تورا

به خدا هم فاش نمی کنم...

تو از موسی پیامبرتری!

به جای اشاره... نگاه کردی

به جای دریا... دل من شکافته شد!!

صبرت که تمام شد

نرو...

معرفت تازه از آن لحظه آغاز می شود...

بدون این که " مار" ی در کار باشد

مزه ی "زهرمار" را می چشم!

وقتی نیستی...

آغوشت غاری است که

وسوسه می کند همه را

برای پیامبر شدن...

انگشتت فقط جای یک حلقه دارد...

دلت را

دست به دست می کنی برای چه...

زیبا...

آینه ات را عوض کن

این روزها به چهره ات نمی آید!

زیاد اخم می کند!

به انتهای بودنم رسیده ام...

اما اشک نمی ریزم

پنهان شده ام پشت لبخندی که درد می کند!

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


این شعرها

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست

نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر

پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست.

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


دوستـی با ایـن اشـخاص را به هم بزنیـد

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان مان آدم‌هایی متعادل، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایش شکر می‌کنید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می‌آورد. حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد. از بدترین نوع شخصیت‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد که باید از آنها دوری کرد:
خودشیفته ‌ها
این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می‌پندارند که دنیا گرد آنها می‌چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته‌های خود را بیان می‌کنند. گاهی به نظر می‌رسد باید به آنها گفت: "فقط خودت مهم نیستی که!" این افراد فقط خواسته‌های خود را در نظر می‌گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می‌شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می‌کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته‌ها و امیال خود می‌کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی‌ماند.
منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی‌ها و شادی‌ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می‌دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می‌دهند. آنها شادی را نابود می‌کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می‌دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی‌ها پشت شیشه‌های خاکستری پنهان می‌شود
افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می‌کنند
مواردی که شما زیبا و دلفریب می‌بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می‌شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می‌کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی‌کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.
خود رای‌ها
تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف‌های شما را پیدا می‌کنند و از این طریق به خواسته‌های خود می‌رسند. این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می‌دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می‌کنند که لزوما انجام نمی‌دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت‌های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می‌دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته‌ها و اولویت‌های آنها قرار می‌گیرد.
همیشه ناامیدها
اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می‌دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می‌شوید، شما را دلتنگ و افسرده می‌کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می‌دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.

این افراد "آنچه هست" را باور دارند و نسبت به "آنچه خواهد شد" مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می‌شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالیکه پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است، رویای ناممکن‌ها و تلاش برای دستیابی به دوردست‌ها.
آنهایی که نمی‌توانند صممیمی‌ شوند
در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می‌کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می‌دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می‌شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می‌کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می‌دهند. روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می‌کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می‌دانند.
حرمت شکن‌ها
این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی‌دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده و رازتان را برملا می‌کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می‌کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.
آنهایی که همیشه متوقع هستند
هیچ وقت نمی‌توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی‌دانند و خواسته‌هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی‌کنند.


با تشکر از ارسال : سمیرا حقیقی

 

 

+1گوگل  يادتون نره

 

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


روانشـناسی رنـگ ها


 

http://persian-star.net/template/ine.gifقرمز:رنگی بسیار قوی است. این رنگ معمولا بر روی احتیاط و علائم هشداردهنده استفاده می شود این است که اغلب همراه با توقف و یا "مراقب باشید" همراه است. این رنگ گرم است که برانگیزاننده ي احساسات قوی از شور، انرژی، خون و جنگ است. رنگ قرمز اغلب برای پرچم های کشورها استفاده می شود و آن را به عنوان نمادی از غرور و قدرت می دانند.

http://persian-star.net/template/ine.gifنارنجی: ترکیبی از قرمز و زرد است. نارنجی نیز یک رنگ روشن و گرم است که نشان دهنده ي آتش، خورشید و گرمی است. این رنگ دارای خاصیت اشتها آور است. نارنجی باعث افزایش اکسیژن رسانی به مغز است و فعالیت های ذهنی را تحریک می کند به همین دلیل است که به شدت در میان جوانان پذیرفته شده است. در میان مرکبات پرتقال به رنگ نارنجی است.

http://persian-star.net/template/ine.gifسبز: رنگ طبیعت و سلامتی است این رنگ نشان دهنده ي رشد، طبیعت، پول، باروری و ایمنی است. سبز آرامش بخش است. بسیاری از شرکت های دارویی و غذایی از رنگ سبز در آرم خود برای تبلیغ محصولات سالم و طبیعی استفاده می کنند. سبز تیره معمولا ًنماد ارتش، پول، امورمالی و بانکداری می باشد. سبز در حال تبدیل شدن به یک رنگ بسیار محبوب در طراحی وب سایت ها هم است.

http://persian-star.net/template/ine.gifآبی: رنگ سرد و آرام بخش و نشان دهنده  ي خلاقیت و هوش است. رنگ محبوب در میان شرکت ها، بیمارستان ها و شرکت های هواپیمایی بزرگ است. این رنگ نماد وفاداری، قدرت، حکمت و اعتماد است. آبی اثر آرام بخش بر روی روح و روان دارد. آبی رنگ آسمان و دریا است آبی رنگی است که به طور کلی خوب به نظر می رسد و رنگ محبوب در میان مردان می باشد.

http://persian-star.net/template/ine.gifبنفش: ترکیبی از ثبات رنگ آبی و انرژی های قرمز است. در طول تاریخ بنفش با خانواده ي سلطنتی، اشراف و اعتبار شده همراه بوده است. این رنگ نماد رمزو راز، سحر و جادو و قدرت است. معمولاً از بنفش برای به تصویر کشیدن پادشاهان قدرتمند، رهبران، جادوگران و شعبده بازان استفاده می شود. بنفش در ترکیب با طلا می تواند زرق وبرق دار و ثروت و زیاده روی را به تصویر بکشد. بنفش و صورتی یک رنگ محبوب در میان دختران نوجوان است.

http://persian-star.net/template/ine.gifزرد: درخشان ترین رنگ برای چشم انسان است که نشان دهنده ي سرگرمی، شادی و نور خورشید است. این رنگِ شاد پر از انرژی است از این رنگ برای اسباب بازی ها و لباس های کودکان استفاده می شود.

http://persian-star.net/template/ine.gifقهوه ای: معمولاً از قرمز و زرد تشکیل شده با درصد زیادی از سیاه و سفید. قهوه ای بیانگر زمین و جهان طبیعی است. این رنگ گرم است و نماد قابلیت اطمینان، پشتیبانی و قابل اعتماد بودن را دارد.

http://persian-star.net/template/ine.gifسیاه: معمولاً برای به تصویر کشیدن چیزی بد، افسرده، مرگ و ترسناک استفاده می شود اما نشانه خوش ذوقی و ظرافت نیز می باشد کسانی که دوستدار این رنگ هستند برای شخصیت اطرافیان خود احترام زیادی قائل هستند و از کمک کردن به دیگران لذت می برند.

 

 

+1گوگل  يادتون نره

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


شمع امید

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آن ها را شنید.

اولین شمع گفت :  من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله ي آن کم و بعد خاموش شد...

شمع دوم گفت : من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم ...

حرف شمع ایمان که تمام شد ، نسیم ملایمی وزید و آن را هم خاموش کرد...

وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت : من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آن ها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند...

پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد ...!

کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.

او گفت :  شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟

چهارمین شمع گفت :  نگران نباش !  تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم !چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد...

 سخن روز :

هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید

زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است.

 فرانکلین

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


این تصاویر زیبا شما را مسحور می کند!

لينك دانلود

+1گوگل  يادتون نره

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


تصاویر طبیعت زیبا و رویایی

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


تصاوير منتخب روز

لينك دانلود

 

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


جدیدترین کاریکاتور های مفهومی

لينك دانلود

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


عجایبی که فقط در ایران می توان دید!

 

لينك  دانلود

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


غيرت ايراني


 

درود بر شرف ایران و غيرت  ایرانی

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


کمی فکر کنیم راه حل وجود دارد

Some really useful ideas in here - especially the first one since I always hit a finger

Now, why didn't I think of that?

 

خط و خش روي وسايل چوبي را

با كشيدن گردو بر روي آن ها برطرف كنيد

 

كاسه بلور يا چيني مي تواند

براي موبايل شما نقش آمپلي فاير را بازي كند

 

براي جلوگيري از سررفتن شيرجوش،

يك قاشق چوبي برروي آن قرار دهيد

 

به جاي خريد حوله هاي سر طي تميز كننده ي كف،

از دستمال كهنه هاي آشپزخانه استفاده كنيد

 

هنگام دريل كاري ديوار،

از برچسب هاي كاغذي براي جمع آوري گچ و خاك استفاده كنيد

 

براي پيدا كردن اشياء قيمتي ريز،

يك جوراب را با كش لاستيكي به سر جاروبرقي زده  و كف محل را جارو كنيد

 

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


زندگی شگفت انگيز است


زندگی شگفت انگيز است

فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

كوچك باش و عاشق ...

كه عشق می‌داند

آئین بزرگ كردنت را ...


بگذارعشق خاصیت تو باشد

نه رابطه ي خاص تو با کسی فرقى نمي‌كند

گودال آب كوچكى باشى

يا درياى بيكران

زلال و پاک كه باشى

تصویر آسمان در توست

 

چرا که مردم آنچه را که گفته‌ای فراموش خواهند کرد

حتی آنچه را که انجام داده‌ای به فراموشی خواهند سپرد

اما هرگز از یاد نخواهند برد

 که باعث شده‌اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند

 

دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد

ولی نمی‌دانم چرا

خیلی‌ها

و حتی خیلی‌های دیگر

می‌گویند

این روز‌ها

دوست داشتن

دلیل می‌خواهد

 

و پشت یک سلام و لبخندی ساده

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده

و دنبال گودالی از تعفن می‌گردند

 

دیشب

که بغض کرده بودم

باز هم به خودم قول دادم

من سلام می‌گویم

و لبخند می‌زنم

و قسم می‌خورم

و می‌دانم

عشق همین است

به همین ساد گی

 

برای همسایه‌ای که نان مرا ربود، نان

برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی

برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش

وبرای خویشتن خویش آگاهی و عشق

آرزو دارم


 


 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


بارالها...

بارالها...

از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم

نكند فرق به حالم

چه براني،چه بخواني

چه به اوجم برساني،چه به خاكم بكشاني


نه من آنم كه برنجم،نه تو آني كه براني..

نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم

نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي

در اگر باز نگردد،نروم باز به جايي


پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي

كس به غير از تو نخواهم،

چه بخواهي چه نخواهي

باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي

 

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر كه باشي !!!

 

 


پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر كه باشي !!!
با تمام سختي ها و مشقت هاي روزگار،

با ديدن غم فرزندت مي گويي :

"نگران نباش ، درست مي شود.

 خيالت تخت ، مــــــــــــــن پشتت هستم "

پدر كه باشي ؛
سردت مي شود

 و كت بر شانه ي پســــر مي اندازي.
چهره ات خشن مي شود و دلت دريايــــــــي....

آرام نمي گيري تا تكه ناني نيآوري


پدر كه باشي ؛
عصا مي خواهي ولي نمي گويي.
هرروز، خم تر از ديروز،

جلوي آينه تمرين محكــــــــم ايستادن مي كني


پدر كه باشي ؛
در كتابي جايي نداري

 و هيچ چيز زير پايت نيست.
بي منت از اين غريبگي هايت مي گذري
تا پدر باشي.

 پشت خنده هايت فقط سكــــــــــــوت مي كني.


پدر كه باشي ؛
به جرم پدر بودنت،

 حكم هميشه دويدن برايت مي بُرند.
بي اعتراض به حكم فقط مي دوي.
بي رسيدن هامي دوي و در تنهــــــــــــايي ات نفسي تازه مي كني.


پدر كه باشي ؛
در بهشتــــــــــــي كه زير پاي تو نيست

باز هم دلهــــــــــــــــــــــــــــره هايتـــــ را مرور مي كني

تقديم به همه ي پدران عزيز

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


طنز : اندر احوالات امتحانات...

پدر:پسرم میخوام این ترم معدلت 17 بشه

پسر:من این ترم معدلم 20 میشه

پدر:شوخی می کنی؟

پسر:خودت اول شروع کردی

* * * * *

شب امتحان شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند شب ر ق ص و پایکوبی کلمات جزوه و کتاب بر روی سلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو

* * * * *

بوی شوم امتحان آيد همی, يار صفر مهربان آيد همی,

ما ز تعليم و تعلم خسته ایم، دل به امید تقلب بسته ایم،

ما برای کسب مدرک آمدیم، نی برای درک مطلب آمدیم

* * * * *

ز خرخوانان عالم هر که را دیدم غمی دارد

دلا رو کن به مشروطی که آن هم عالمی دارد

انقدر بدم میاد از اینایی که موقع امتحانا زنگ میزنن دلشوره میندازن به جون آدم که استادش ترم پیش همه رو انداخته و سخت می گیره و .....!!!

* * * * *

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی و زحمت کش !!!

استاد بخدا من خیلی خوندم ولی نمی دونم چرا همشو یادم رفته !!

استاد بخدا من واسه درس شما خیلی وقت گذاشتم !!

استاد بخدا مامانم مریضه !!

استاد بخدا دیشب برق رفت !!

استاد بخدا بچه داداشم استفراغ کرد رو جزوم !!

استاد تو رو خدا یه کاریش کن !!

استاد من شما از بقیه استادا بیشتر دوس دارم !!

استاد من آدم قانعی هستم به همون 10 راضیم !!

نگران نباشید. سال‌هاست که مردم از تکنیک شب امتحان استفاده می‌کنند و این همه لیسانسه و دکتر، مهندس در مملکت ریخته است.

« ستاد ايجاد انگيزه شب امتحان »

* * * * *

قانون چهارم نیوتون: جزوات و کتب امانتی بشدت چایی را به خود جذب می کنند!

* * * * *

من نمی دونم این درس خوندن چی داره که تا میری دو کلمه درس بخونی،

 حتی خاطرات دوران مهد کودک اونم با وضوح HD یادِ آدم میاد!

* * * * *

وای نمیدونی چقدر حال میده وقتی تو یه سوال شک داشته باشی

 اونوقت مراقبه بیاد بگه به جوابت شک نکن درسته

تا حالا دقت کردین سر جلسه امتحان نشستی هر چی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمیشه، بعد یه نفر بلند میشه میگه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم...

اون لحظه میخوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش...

* * * * *

چند شبه از پای کامپیوتر که پا میشم برم درس بخونم، یه سوزش عجیبی میاد تو چشام!!!

نمیدونم مالِ کامپیوتر یا چشام به کتاب حساسیت داره!!!!!!!!!؟؟؟؟؟

* * * * *

سر کلاس: ولش کن خونه می خونم خودم، آسونه

خونه: خــــاک تو سرم، کاش سر کلاس گوش می کردم

* * * * *

مضرات امتحانات:

1.افزايش بار علمي به طور ناخواسته

2.کمبود شديد خواب و کاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقيقه

3.رواج فرهنگ غلط پاچه خاري براي اساتید

4.افزايش خشونت عليه حيوانات(خر خوني)

5.چپ و چول شدن چشم ها بر اثر روش هاي غلط تقلبي

6.سر درد حاصل از تمرکز شديد براي يافتن راه هاي مدرن

7.توهم طولانی بودن ساعت های قبل امتحان

8.ضعف شدید نسبت به وزن جزوات

مغزِ انسان پُر کارترین جایِ بدنه،

اون هَمه ۲۴ ساعت روز و هَمه ۳۶۵ روز سال رو کار می کنه،

کار اون از لحظه تولد آغاز میشه و فقط وقتی متوقف میشه که…………………

.

.

.

.

.

.

.

.

ما وارد سالن امتحانات میشیم!

* * * * *

یکی از حساس ترین لحظه ها توی امتحان

اینه که وقتی داری امتحان میدی بغل دستی هات دارن از ماشین حساب استفاده می کنند و تو نمیدونی واسه چی دارن از این ماشین حساب استفاده می کنن !!!

* * * * *

درسیو که از ترس افتادن حذف می کنی، همه با 17-18-19-20 حتی 21 پاسش می کنن !

* * * * *

اول ترم...... 4 ماه وقت دارم درس بخونم

آبان...... 3 ماه وقت دارم

آذر...... 2 ماه وقت دارم

دی..... هنوز چند هفته وقت دارم

چند روز مونده به امتحان.... هنوز وقت هست واسه درس خوندن

2 روز مونده به امتحان.... فردا وقت دارم

یک روز مونده به امتحان.... شب میشینم می خونم، این درس کاری نداره

شب امتحان.... فردا صبح زود تمومش می کنم

لحظاتی قبل از امتحان..... غلط کردم از ترم بعد درس می خونم!!!

و این سیکل کماکان ادامه دارد.... :|

* * * * *

درس خوندن امروز من:

خوابیدن روی جزوه

گرفتن مشکلات و نواقص گل های قالی

جمع کردن آشغال های ریز و درشت اطراف زمین

خاک گیری گوشه های موبایل

گرفتن چندین عکس با گوشی از خودم در حالت های مختلف ژست درس خوندن

اس ام اس بازی با بچه های دانشگاه که هر کدوم چه قدر درس خوندن

خوندن یادگاری های جزوه که رفقا سر کلاس نوشتن

و در آخر هم خسته شدم و رفتم یه چیزی بخورم

* * * * *


 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!6


*
اعتراف می کنم به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...
*
اعتراف می کنم امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده!
*
اعتراف می کنم  که هفته قبل یکی از فامیل هامون اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود. من رو برد که از سوپرمارکت سر کوچه سیگار بگیریم. منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه اسپری مو بدید. بنده خدا پرسید این چیه؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه سیگاره!
*
اعتراف می کنم اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!
*
اعتراف می کنم تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!
*
اعتراف می کنم  تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.
*
اعتراف می کنم بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.
*
اعتراف می کنم رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جایاینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
*
اعتراف می کنم اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.
*
اعتراف می کنم  بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.
*
اعتراف می کنم  2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.
*
اعتراف می کنم مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!5

 

*اعتراف می کنم که یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!
*
اعتراف می کنم که من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از 8 نمره بیشتر از 3 بگیره!
*
اعتراف می کنم  که موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.
*
اعتراف می کنم  بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...
*
اعتراف می کنم  که دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم به خونه زنگ زده بود نه موبایل!
*
اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
*
اعتراف می کنم  که من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره، کلاس تعطیل بشه...
*
اعتراف می کنم  که همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...
*
اعتراف می کنم که بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر داشته باشم!
*
اعتراف می کنم  که بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!4


*اعتراف می کنم وقتی که بچه بودم با پسرخالم از توی حیاط خاک رو برمی داشتیم الک می کردیم آب می زدیم که گل درست شه، بعد تو قوطی های کبریت می ریختیم و می ذاشتیم خشک بشه و مثلا مهر درست شه. بعد می فروختیم و همه هم می خریدن. با پولش بستنی می خریدیم. حالا می فهمم که بخاطر دل خوشیمون می خریدن.

*اعتراف می کنم که یه روز می خواستم برم بانک ملی، بجاش رفتم بانک ملت. آخه کنار هم بودن و حال گیریش اینجا بود که بعد از 1:30 که نوبتم شد فهمیدم اشتباه اومدم.

*اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشید، چون موهام بلند بودن، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتوی مو خاموشه!

*اعتراف می کنم اول دبستان که بودم شلوارم رو خیس کردم و چون رنگ روشن داشت خیلی تابلو بود که چی کار کردم. رفتم توی دستشویی اینقدر ایستادم تا شلوارم خشک بشه بعد اومدم بیرون. دو ساعت توی دستشویی بودم داشتم شلوارم رو فوت می کردم!

*اعتراف می کنم تموم سال های بچگی فکر می کردم مامان بابام منو توی حرم امام رضا پیدا کردن چون اولین عکسی که از خودم دارم بغل مامانم جلو حرمه!

*اعتراف می کنم وقتی کوچیک بودم از مامانم پرسیدم هواپیماهای جنگی چه جور ساختمان ها رو خراب می کنن. مامانم که اعصابش خرد بود گفت خودشون رو به ساختمان ها می کوبن. من تا 14 سالگی همین فکر رو می کردم.

*اعتراف می کنم اول راهنمایی که بودم تک خوان گروه سرود مدرسه بودم. یک بار قرار بود به خاطر مناسبتی جلوی مسئولان استان سرود بخونیم. سرود حماسی بود و 8 بیتش با من بود. نوبت من که شد شروع کردم به خوندن. من خوندم ولی نمی دونم  چرا وقتی تموم کردم، آهنگ اضافه اومد. یکی دیگه که قرار بود بعتد از من هوهو کنه بیچاره موند چی کار کنه و خودتون بقیه اش رو حدس بزنید که چی شد...

*اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

*اعتراف می کنم یه بار سر کلاس خوابم برده بود استاد می خواست از کلاس بیرونم کنه. 3 دفعه گفت برو بیرون! گفتم: چشم الان می رم (اما هر کاری می کردم نمی شد!) دفعه آخر که داد زد گفت پس چرا نمیری؟ منم داد زدم گفتم بابا! پام خواب رفته!

*اعتراف می کنم وقتی که بچه بودم بدون اجازه مامان و بابا تلویزیون رو روشن کردم، چند دقیقه قبل از اومدنشون برای این که متوجه نشن یک پارچ آب روی تلویزیون ریختم تا زودتر خنک بشه.

*اعتراف می کنم نزدیکای صبح بود که تلفن زنگ زد. من خواب بودم و داشتم خواب تعقیب و گریز و پرتگاه و... می دیدم. همسرم پا شد رفت تلفن رو جواب بده. من هم که از خواب پریده بودم و طبق معمول هنوز لود نشده بودم، فکر کردم همسرم داره می ره به سمت خطر (مثلا پرتگاه و اینا!). از جام پریدم و با سرعت تمام دویدم دنبالش. رسیدم بین در دو تا اتاق. با همون سرعت خواستم دور بزنم برم تو اون یکی اتاق که یه دفعه لیز خوردم و تق! محکم خوردم زمین. فوری بلند شدم با همون سرعت دویدم سمت تخت و گرفتم خوابیدم. حالا همسرم که گوشی تلفن دستش، نمی دونست بترسه، بخنده، چی کار کنه!

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!3


 *اعتراف می کنم توی دوران دانش آموزی توی مدرسه با رفیقمون هماهنگ می کردیم که: «تو اجازه بگیر برو بیرون. من هم 2 دقیقه دیگه میام.» می خواستیم اینجوری چند دقیقه بیرون کلاس همدیگه رو ببینیم. جالبه که معلم هم آمارمون رو گرفته بود. معمولا ضدحال می زد و می گفت صبر کن تا نفر قبلی برگرده بعد تو رو! اما ما از رو نمی رفتیم. به خیال مون که آقا معلم روزهای قبل رو یادش نیست...
*
اعتراف می کنم  بچه که بودم داداشم 4 سالش بود. مامانم می رفت سر کار و من و داداشم رو توی خونه تنها می گذاشت. من هم می رفتم قایم می شدم. داداشم فکر می کرد کسی توی خونه نیست و کلی گریه می کرد. بعد دلم می سوخت و می اومدم بیرون، من رو که می دید محکم بغلم می کرد و می زد زیر گریه.
*
اعتراف می کنم اون اوایل که اس ام اس اومد، تازه مادرم برای اولین بار موبایل خریده بود. من قبلش توی اینترنت اس ام اس های بامزه رو می خوندم و کلی کیف می کردم ولی نمی دونستم ملت این اس ام اس ها رو برای آشناهاشون می فرستن نه برای عالم و آدم. یک شب نشستم از اینترنت کلی اس ام اس درآوردم و شروع کردم به شماره های ناشناس فرستادن. کلی هم داشتم حال می کردم. یه ساعت گذشت یکی از شماره های که الکی گرفته بودم زنگ زد. گفت آقا شما کی هستی؟ برای چی به این شماره اس ام اس دادی؟ گفتم هیچی همین طوری مسیجه بامزه بود گفتم بفرستم بخندیم. مثل اینکه موبایل مال خانمش بود، کلی بهم فحش داد. من هم گفتم تقصیر منه که آدم حسابت کردم.
*
اعتراف می کنم سر جلسه کنکور بعد از اینکه دفترچه عمومی رو دادن 30 دقیقه خوابیدم!
*
اعتراف می کنم  کوچیک که بودیم وقتی عموی بزرگم می اومد خونه مون. می خواستم پسرش رو اذیت کنم. من ازش 4 سال بزرگ تر بودم. می گفتم بریم بازی کنیم. من فرار می کنیم تو بیا منو بگیر. هرجوری بود می کشوندمش توی یکی از اتاق ها و تا جایی که می خورد، کتکش می زدم. اون طفلک هم می زد زیر گریه و می گفت: پسرعمو، نمی شه یه بازی دیگه بکنیم؟!
*
اعتراف می کنم من تا همین چند ماه پیش فکر می کردم قلب واقعی همین شکلیه که تو کارتوناس یعنی این شکلی
*
اعتراف می کنم امروز رفته بودم از این دفترفنی ها دیدم بزرگ نوشته: «تهیه سی دی قلابی تامین اجتماعی»! گفتم عجب جراتی دارن که میگن قلابی می زنیم! دقیق تر خوندم دیدم نوشته: «تهیه سی دی و فلاپی تامین اجتماعی»
*
اعتراف می کنم اولین سالی که نامزد کرده بودم، روز پدر برای پدر نامزدم هدیه خریدیم رفتیم دیدنشون. من هنوز رودربایستی داشتم. وقتی وارد خونه شدیم اول مادر و خواهر نامزدم جلو آمدند من هم به آنها گفتم سلام عیدتون مبارک. توی همون لحظه پدر نامزدم از پشت دستش رو گذاشت روی شونم و گفت سلام منم هول شدم و سریع گفتم سلام سال نو مبارک. مرد خیلی باشخصیتی بود، لبخنید زد و گفت: سال نوی شما هم مبارک!
*
اعتراف می کنم بچه که بودم هر وقت از دم اسباب بازی فروشی رد می شدم قبل از اینکه بگم: این رو می خوام با پس گردنی می زدند پس سرم که بچه هر چیزی را می بینه نباید بگه: این رو می خوام! اعتراف می کنم که من عقده ای شدم و هنوز که هنوزه از پشت ویترین اسباب بازی فروشیا که رد می شم یه حالی می شم.

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!2

 *اعتراف می کنم دختر خاله ام رو بعد از مدت ها دیده بودم و هفت ماهه باردار بود. خیر سرم اومدم جنسیت بچه رو بپرسم گفتم خب حالا قراره مامان شی یا بابا؟!

 *اعتراف می کنم یه بار کولرمون سوخت یه لحظه فکر کردم به خاطره اینه که همه با هم جلوش دراز بودیم.

 *اعتراف می کنمیه بار یه فامیلمون از انگلیس اومده بود و یه خورده شکلات با یه خمیر دندونه گنده. منم زود خمیردندون گنده سوغاتی آورده بود رو برداشتم. خلاصه یه 6 ماهی مسواک می زدم با بدبختی آخه هم تلخ بود هم تند تا اینکه یه روز رفتم یه لوازم آرایشی برای مامانم رنگ مو بخرم دیدم!!!! از این خمیر دوندن اینجا هم داره با کلی کلاس از فروشنده پرسیدم آقا این خمیر دندنه چند؟ فروشنده هم گفت آقا این خمیر ریشه تازه فهمیدم چرا بعد از مسواک اونقدر دل پیچه می گرفتم.

 *اعتراف می کنم وقتایی که خیلی ناراحت می شم زار زار می شینم گریه می کنم. وقت دماغم آویزون می شه پاکشون نمی کنم، آخه شوره، خیلی خوشمزست، دوست دارم!

 *اعتراف می کنم بیشتر ساعات التماسی که تو زندگیم داشتم مربوط به دوم ابتداییم میشه که به یک سگ التماس می کردم جون مامانت اینجا یخ زده پارس نکن من مثه آدم رد بشم...

احمق بی شعور اینقدر پارس کرد 10-12 بار تو 5 متر خوردم زمین: زانوم ترک خورد دماغمم شکست...

 *اعتراف می کنم بچه که بودم چای شیرین درست کرده بودم. شکر فقط واسه یک چای مونده بود. منتظر بودم قاشق بیارن هم بزنم دیدم قاشق نمیارن. بعد کلی جیغ می زدم سر خواهرام. می دونین چی می گفتم؟ ای بابا قاشق نیاوردین شکرم حل شد همش چه جوری چای شیرین درست کنم الان؟

 *اعتراف می کنم اون روز که استیو جابز مرد هی نت رو چک می کردم می دیدم نوشته جابز مرد هی با خودم می گفتم حالا این «جابر» کیه که مرده؟ نمی فهمیدم! بد هی دیدم به جای جابر نوشتن جابز! خیلی محق رفتم به داداشم گفتم این پیج های ایرانی گندشو درآوردن. مطالبشون همش کپی پیسه. اون احمق اولی اشتباهی جابر رو نوشته جابز اون منگل هایی که کپی پیست کردن نکردن بخونن ببینن اشتباه تایپی داره همینجوری جابز کپی کردن! همه نوشتن جابز مرد، جابز ال، جابز بل!!

داداشم گفت استاد، او جابز بود! صاحب اپل...

 *اعتراف می کنم هر وقت گوشیمو تو خونه گم می کنم به داداشم می گم یه زنگ بزن صداش دربیاد ببینم کجاس یه بار کنترل تلویزیون گم شده بود گفتم یه زنگ بزن...

 *اعتراف می کنم بچگی با تیرکمون شیشه آبغوره های همسایمونو زدم شکوندم بعد فرار کردم...

 *اعتراف می کنم 2 سال پیش یه همسایه داشتیم، از بچگی که فوتبال بازی می کردیم جلو درشون و وقتی که توپمون می افتاد تو حیاطشون زااااارت پاره می کرد. عقده داشتم. پسرش داماد شده بود. عروسی هم خونه خودشون بود. قبل از اینکه بره دنبال عروس آرایشگاه، ماشینشو که سانتافه بادمجونی بود گذاشته بود دم در. من که ا ینو نشون کرده بودم، رفتم موتور رفیقم رو گرفتم و طی یه عملیات از پیش تعیین شده یه کلاه کاسکت گذاشتم. رتم دم ماشینش روغن موتور سوخته (که رنگ ماشین رو به کل می بره) ریختم رو ماشینش، همین!!... اما خداییش دست به گل هاش نزدم... پسر خوبیم نه؟

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


اعتراف صمیمانه سوتی ها!1

مجله یکشنبه: همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.
پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می تواند گاف یا هر کار، باور و فکر خنده داری با شد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد.

**اعتراف می کنم تا قبل از رحلت استیو جابز اونو نمی شناختم، ولی الان از بابام بیشتر می شناسمش!
**
اعتراف می کنم که دبیرستان که بودیم یه ورق قرص پیدا کردم دادم بچه های کلاس واسه تقویت حافظه شون! کلی برای همه شون مشکلات گوارشی حاد پیش اومد!
**
اعتراف می کنم هر وقت میرم توی بانک قبل از اینکه ببینم چی کار دارم و برم نوبت بگیرم، سریع با یه نگاه تمام دوربین های بانک رو چک می کنم و سیستم امنیتی بانک رو اسکن می کنم و روش های سرقت از اون بانک رو آنالیز می کنم. بعد دقیقا همون موقع به ذهنم می رسه اگر واقعا کسی توی بانک بتونه اون ابر بالای کله ام رو ببینه ممکنه دستگیرم کنن، بعدش هم زود به خودم میام!
**
اعتراف می کنم بعضی وقت ها که 5 دقیقه زودتر از آلارم گوشی بیدار می شم و خاموشش می کنم. احساس می کنم بمب خنثی کردم.
**
اعتراف می کنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن که برم سر کلاس!!!
**
اعتراف می کنم بچه که بودم یه وانت مزدا داشتیم خفن. شب جمعه ها 20 نفر فک و فامیل می ریختیم پشتش با فرش و زنبیل و قابلمه می رفتیم پارک ملت بدمینتون بازی می کردیم. الان بکشی هیچ کدوم از اون 20 نفر جلوی وانتم نمی شینیم، چه برسه به عقبش.
**
اعتراف می کنممی خوام یه بانک رو بزنم بعدش برم دور دنیا رو بگردم.
**
اعتراف می کنم در عین سادگی خیلی خورده شیشه دارم.
**
اعتراف می کنم که اولین بار که چت کردم اشتباهی فکر می کردم چت روم در حقیقت یه نفره و هرچی تو چت روم نوشته می شه اون می نویسه. تعجبم هم از این بود که چطور اینقدر سریع فونت ها و سایزشون رو تغییر میده. من هم عین جن هرچی به ذهنم می رسید می نوشتم. تازه جالب اینجا بود که چت روم آمریکایی بود!
**
اعتراف می کنم که یه شب عجله داشتم می خواستم برم مهمونی. یک دفعه برق رفت. من با سرعت رفتم دم پنجره که با نور مهتاب پیرهنم رو بذارم توی شلوارم. گذاشتم و با سرعت برگشتم که برم. یک هو یه چیزی شلوارمو کشید و ول کرد. برگشتم دیدم پرده با جاش کنده شد. نگو پرده رو هم با پیرهنم گذاشته بودم توی شلوارم. به خدا جدی می گم!
**
اعتراف می کنم یکی از جوجه هام رو توی خوابگاه با دستای خودم کشتم!
**
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با داداش کوچیکم لج بودم. اسمش رو با خودکار یا مداد روی دیوار نوشتم. اینطوری: «یادگاری از احمد.» من اون موقع کلاس دوم دبستان و احمد مدرسه نمی رفت. بعد هم نفس نفس زنان رفتم پیش مادرم و گفتم: مامان مامان، این احمد اسمش رو روی دیوار نوشته... می خواستم مامانم دعواش کنه یا حتی کتکش بزنه، اما عقلم نمی رسید که داداشم سواد نوشتن نداره

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


Bilseydim büyümezdim

 

.Acı veriyor bugünü yaşamak, bilseydim büyümezdim

زیستن در این روزها بسیار دردناک است ،

 گر می دانستم بزرگ نمی شدم

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


یوسف!

این جشن ها برای من آقا نمی شود

شب با چراغ عاریه فردا نمی شود

خورشیدی و نگاه مرا می کنی سفید

می خواستم ببینمت اما نمی شود

شمشیرتان کجاست ؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی وا نمی شود

یوسف! به شهر بی هنران وجه خویش را

عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی شود

اینجا همه منند، منِ بی خیالِ تو

اینجا کسی برای شما ما نمی شود

آقا جسارت است ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمی شود

تاچند فرسخی خودم ایستاده ام

تامرز یأس ،تا به عدم، تانمی شود

می پرسم از خودم غزلی گفته ای ولی

با این همه ردیف ، چرا با نمی شود؟!

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


منتظر نباش

منتظر نباش که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام !
که عزیز بارانی ام را ،
در جاده ای جا گذاشتم !
یا در آسمان ، به ستاره ی دیگری سلام کردم !


توقعی از تو ندارم !
اگر دوست نداری ،
در همان دامنه ی دور دریا بمان !
هر جور تو راحتی ! باران زده ی من !


همین سوسوی تو
از آن سوی پرده ی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست !


من که این جا کاری نمی کنم !
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم !
همین !


این کار هم که نور نمی خواهد !
می دانم که به حرف هایم می خندی !
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می آید !
صدای باران را می شنوی ؟!

 

 

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


عشق...

love is wide ocean that joins two shores

عشق اقيانوس وسيعي است

 که دو ساحل رابه يکديگر پيوند مي دهد

 

life whithout love is none sense and goodness without love is impossible

زندگي بدون عشق بي معني است

 و خوبي بدون عشق غير ممکن

love is something silent , but it can be louder than anything when it talks

عشق ساکت است

اما اگر حرف بزند

 از هر صدايي بلند تر خواهد بود 

love is when you find yourself spending every wish on him

عشق آن است

 که همه خواسته ها را براي او آرزو کني

love is flower that is made to bloom by two gardeners

عشق گلي است

 که دو باغبان آن را مي پرورانند

love is like a flower which blossoms whit trust

عشق گلي است

که در زمين اعتماد مي رويد

love is afraid of losing you

عشق يعني

 ترس از دست دادن تو

no matter what the question is love is the answer

پاسخ عشق است

سوال هر چه که باشد

when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough

وقتي هيچ چيز جز عشق نداشته باشيد

 آن وقت خواهيد فهميد

 که عشق براي همه چيز کافيست

love is the one thing that still stands when all else has fallen

زماني که همه چيز افتاده است

عشق آن چيزي است که بر پا مي ماند

love is like the air we breathe it may not always be seen, but it is always felt and used and we will die without it

عشق مثل هوايي است که استشمام مي کنيم

 آن را نمي بينيم

اما هميشه احساس و مصرفش مي کنيم

و بدون آن خواهيم مرد


 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss


تحقیر صدام توسط خلبانان ایرانی‌


 

صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:

به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد

و 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام- عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی- نیروگاه بصره را بمباران کردند. با این عملیات جواب گستاخی صدام داده شد و در حقیقت خود صدام تحقیر شد .

غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد:

- من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد.

سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت:

- البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.

 

درود بر شرف ایران و ایرانی

 دعای عشق بخوان



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss