شبا از هر یلدایی طولانی تر........
غما از گلایه ها نفس گیر تر..
تو باد و بارون گنگ وبیصدا،
بین اینهمه آدم که وول میخورن تو همدیگه
توی شهری که خیابون نداره همش بن بسته...........
یه حس و جمله ی
همیشگی ،(میخوام از کنار ابرا رد بشم
رسم عاشقی رو بلد بشم)
توی این همه نگاه پوچ ، چشمامو خیره کرد!!!!!!
عطر نفساش ......
مهربونی لبخندش.......گرمی دستاش........
نگاهمون پر بود از بارون و خواهش
دلم تپید ، دلواپس شدم،چشمام مثل بارون بهار بارید،
دستای خستمو سمت آسمون گرفتم ،خدایا ؟ اونو بی وفا نکن
،از دلم جدا نکن.ولی.............
.
:: موضوعات مرتبط:
،
،